تصور کنید یک شرکت بیمه، پس از دههها ارائه خدمات قابلاعتماد، ناگهان اعلام کند که پوشش خسارت شما دیگر تضمینشده نیست، مگر آنکه سه برابر حقبیمه بپردازید—و شاید حتی کمی «زیر میزی» هم لازم باشد. حالا تصور کنید این شرکت، خود تهدید به ایجاد سیل و زلزله کند. این استعارهایست که آدام پوزن، اقتصاددان برجسته آمریکایی، در مقالهای که برای نشریه فارن افرز نوشته است، برای توصیف سیاست اقتصادی دونالد ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوریاش به کار میبرد.
خداحافظی با نظم قدیم
از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، ایالات متحده نقش «بیمهگر» اصلی اقتصاد جهانی را ایفا میکرد—تضمین امنیت مسیرهای تجاری، ثبات مالی از طریق دلار، چارچوبهای حقوقی بینالمللی و حتی مداخله نظامی برای حفظ نظم. اما ترامپ، بهزعم پوزن، این نقش را کنار گذاشته و آمریکا را به جای بیمهگر، به «باجگیر» تبدیل کرده: تهدید به تحریم، تعرفه، قطع روابط، یا حتی حمله، تنها برای گرفتن امتیازات بیشتر از متحدان.
پوزن با دقت نظریِ قابلتوجه، یادآوری میکند که بیمهگری آمریکا فقط به معنای حضور نظامی یا ثبات دلار نبود. از قواعد شفاف تجاری گرفته تا امنیت دریاها و آسمانها، از اجرای تحریمهای جهانی گرفته تا پذیرفتهشدن استانداردهای فنی آمریکایی در سراسر دنیا، همه و همه نشانههایی از نظمی بود که دیگر وجود ندارد. نظم سابق به کشورها این امکان را میداد که با خیال راحت سرمایهگذاری کنند، تولید را افزایش دهند، و رشد اقتصادی را تجربه کنند—بدون ترس از جنگ، ضبط دارایی، یا نوسانات غیرقابلپیشبینی.
اما اکنون، با تغییر نقشه ذهنیِ نخبگان آمریکایی، این «کالای عمومی» جهانی—یعنی همان پوشش بیمهای که آمریکا فراهم میکرد—تبدیل به «کالای خصوصی» شده که باجخواهانه فروخته میشود. حالا دیگر واشنگتن میگوید: اگر میخواهی از بازار آمریکا استفاده کنی، باید اسلحهی آمریکایی بخری. اگر میخواهی تحت حفاظت ما باشی، باید در صنعت فولاد آمریکا سرمایهگذاری کنی. اگر میخواهی تحریم نشوی، باید روابطت با چین را قطع کنی. و همه اینها بدون هیچ ضمانت پایداریست.
ضربه به متحدان، نه به چین
جالب آنکه بزرگترین زیاندیدگان این تغییر رویکرد، نه چین یا ایران، بلکه نزدیکترین متحدان آمریکا هستند: ژاپن، کانادا، مکزیک، کرهجنوبی و بریتانیا. این کشورها دههها سرمایهگذاری راهبردی در ساختار آمریکا کرده بودند و حالا مجبورند با تعرفههای سنگین، کاهش دسترسی به بازار آمریکا و شروط تحقیرآمیز دستوپنجه نرم کنند.
نمونه برجستهاش ژاپن است—یکی از وفادارترین و راهبردیترین متحدان واشنگتن در شرق آسیا. کشوری که دهههاست فناوری و سرمایه خود را در خاک آمریکا تزریق کرده، نیروهای آمریکایی را در خاکش پذیرفته، از سیاستهای تحریمی آمریکا علیه روسیه و ایران حمایت کرده، و حتی با وجود مخالفت داخلی، در صف مقدم تقابل با چین قرار گرفته. اما در عوض چه گرفته؟ تعرفههای سنگین بر صنعت خودرو و فولاد، الزام به خرید گاز و برنج آمریکایی، و تأسیس صندوقی معادل ۱۴٪ تولید ناخالص داخلی ژاپن که صرف اولویتهای شخصی ترامپ میشود.
اینجاست که پوزن مفهوم «بیمهگرِ تهدیدکننده» را پیش میکشد: اکنون خودِ آمریکا به تهدیدی برای داراییهای متحدانش تبدیل شده. و در یک تناقض تلخ، چین—همان کشوری که ترامپ ادعا دارد هدف اصلیاش است—کمترین آسیب را میبیند. چرا؟ چون چین از پیش، فرایند غیرآمریکاییسازی اقتصاد خود را آغاز کرده بود.
پکن سالهاست تلاش میکند وابستگی به دلار، بازار آمریکا و فناوری غرب را کاهش دهد: با عقد پیمانهای دوجانبه بر پایه یوآن با کشورهایی چون روسیه و اندونزی، با سرمایهگذاری در پروژههای زیرساختی «کمربند و جاده» برای ایجاد شبکهای مستقل از بانکها و بنادر، با توسعه فناوریهای بومی در حوزههایی چون نیمهرساناها و هوش مصنوعی، و با انتقال زنجیرههای تأمین به آسیای جنوب شرقی و آفریقا. این مسیر به چین امکان داده حتی در صورت افزایش تعرفهها یا محدودیتهای تجاری آمریکا، راههای جایگزین برای صادرات، سرمایهگذاری و تأمین مواد خام در اختیار داشته باشد. به همین دلیل، آنچه ترامپ «ضربه به چین» مینامد، در عمل بیشتر متحدان نزدیک آمریکا را گرفتار کرده و چین را آمادهتر از همیشه برای جهان پساآمریکایی ساخته است.
بازتوزیع قدرت، اما با هزینه
اروپا و کشورهای آسهآن (جنوب شرق آسیا) هم بهتدریج به این نتیجه رسیدهاند که باید به فکر «بیمه شخصی» باشند: گسترش همکاری با چین، تقویت روابط درونمنطقهای، و سرمایهگذاری در نظامهای ارزی غیرآمریکایی. اما این مسیر پرهزینه است. خود بیمه کردن یعنی کاهش سرمایهگذاری خارجی، افزایش نرخ بهره، و شکنندگی بیشتر در برابر شوکهای اقتصادی.
کانادا به صراحت اعلام کرده دیگر حاضر به پذیرش تعرفههای یکجانبه آمریکا نیست و به دنبال تقویت روابط تجاری با اتحادیه اروپا و آسیاست.
در آسیا، کشورهایی چون اندونزی و ویتنام، با بستن قراردادهای عظیم با چین، نشان دادهاند که به سادگی نمیخواهند تحت فشار آمریکا بمانند. برای نمونه، پروژه مشترک اندونزی–چین به ارزش سه میلیارد دلار برای احداث پارک صنعتی دوقلو در جاوه و فوجیان، نهتنها هزاران شغل ایجاد میکند، بلکه مسیرهای جدیدی برای تجارت غیردلاری و همکاری دریایی نیز باز میکند.
دلار: سلطهای که در حال فرسایش است
یکی از محورهای مهم مقاله پوزن، موضوع «نقدشوندگی دلار» است. دههها بود که اوراق خزانهداری آمریکا، مانند سپردهای امن برای کشورهایی چون چین، آلمان، عربستان و حتی نروژ محسوب میشد. اما اکنون تهدیدهای ترامپ برای تغییر نرخ بهره، مداخلات در بانک مرکزی، جریمهی سرمایهگذاران خارجی و حتی بلوکهکردن داراییها، سبب شده اعتماد به دلار فرسوده شود.
در چندین مورد، اعلام تعرفهها یا حمله به ایران باعث شد برخلاف گذشته، ارزش دلار کاهش یابد و نرخ بهره اوراق بالا برود—نشانهای آشکار از فرار سرمایه. این شکاف تاریخی در رفتار دلار، هشداریست که پوزن آن را جدی میگیرد: «دلار اکنون مثل دیگر ارزها رفتار میکند—بیثبات، شکننده، و متأثر از تصمیمات سیاسی.»
بازندگان واقعی: جهان در حال توسعه
در این معادله جدید، کشورهای فقیرتر عملاً «بیمهزدایی» شدهاند. با کاهش نقش آمریکا در توسعه و کمکهای بینالمللی، کشورهایی در آفریقا، جنوب آسیا و آمریکای لاتین در موقعیت شکنندهتری قرار گرفتهاند. از سوی دیگر، کشورهایی مثل چین، هند و اندونزی با اتکا به منابع داخلی و پیوندهای تازه با شرکای آسیایی و اروپایی، شانس بیشتری برای بقا و رشد دارند.
نظم جدید؟ شاید، ولی بدون آمریکا
در این چشمانداز پرآشوب، تنها امید باقیمانده، شکلگیری بلوکهای اقتصادی تازه بین اروپا، آسیا و کشورهای عضو «شراکت فرااقیانوسی» است—با هدف بازطراحی سازمان تجارت جهانی، تقویت سازوکارهای حل اختلافات تجاری، و ایجاد فضاهای امن برای سرمایهگذاری مشترک. حتی این چشمانداز نیز سایهای کمرنگ از نظم سابق است، اما به گفته پوزن، بسیار بهتر از پذیرش کامل هرجومرجیست که سیاستهای ترامپ در حال تحمیل آن به دنیاست.
و در نهایت، آنکه بیش از همه ضرر خواهد کرد، خود آمریکاست. اقتصاد منزویشده، کاهش نفوذ استانداردهای فنی، عقبماندن شرکتهای آمریکایی از رقبا، و افت سطح زندگی. آمریکا دیگر نه مرکز ثقل زنجیره تأمین جهانیست، نه قطب اطمینان سرمایهگذاران. چین شاید هنوز بیمهگر مورداعتمادی نباشد، اما دستکم برای برخی کشورها گزینهای ضروریست.