دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، قصد دارد نام «وزارت دفاع» را پس از هفتاد و پنج سال دوباره به «وزارت جنگ» تغییر دهد؛ تصمیمی که در صورت تصویب کنگره، بازگشتی بحثبرانگیز به گذشتهای خواهد بود که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم کوشید پشت سر بگذارد. نشریه ایندیپندنت گزارشی درراینباره نوشته است که ترجمه آن را در ادامه میخوانید.
ترامپ میگوید نام قدیمیتر صریحتر مأموریت ارتش را بازتاب میدهد، اما این پیشنهاد به باور تحلیلگران چیزی فراتر از بازی با واژههاست. چنین تغییری نهتنها ادامه بیاعتنایی ترامپ به نظم بینالمللی مستقر پس از ۱۹۴۵ تلقی میشود، بلکه پرده از تضاد دیرینهای برمیدارد: میان شعارهای روسایجمهور درباره صلح و واقعیتی که آمریکا بیشتر عمر سیاسی خود را در میدانهای جنگ سپری کرده است.
از وزارت جنگ تا پنتاگون
ریشه این وزارتخانه به ۱۴ ژوئن ۱۷۷۵ بازمیگردد، زمانی که کنگره قارهای ارتش را در آستانه نبرد با بریتانیا تشکیل داد. نیروی دریایی و تفنگداران نیز بهزودی افزوده شدند و در سال ۱۷۸۹، کنگره نخستین وزارتخانه کابینه را با نام «وزارت جنگ» ایجاد کرد. وزیر جنگ در قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم یکی از اصلیترین مشاوران رئیسجمهور بود و از جنگ ۱۸۱۲ تا دو جنگ جهانی، نقشی کلیدی ایفا کرد. در ۱۷۹۸ وزارت دریاداری نیز جدا شد و نفوذ خاص خود را به دست آورد.
جنگهای جهانی و تغییر ساختار
در دوران پیش از جنگ جهانی اول، سیاست غالب آمریکا انزواگرایی بود، اما با ورود به جنگ، نقش وزارت جنگ دوباره برجسته شد. در دهه ۱۹۳۰ و بحران بزرگ اقتصادی، تمرکز دولت بیشتر بر برنامههای داخلی و «نیو دیل» بود، اما ارتش به آرامی گسترش مییافت. در سال ۱۹۴۱ کنگره مجوز ساخت ساختمان پنتاگون را صادر کرد؛ کار عمرانی در ۱۱ سپتامبر همان سال آغاز شد و سه ماه بعد با حمله ژاپن به پرل هاربر، آمریکا وارد جنگ شد.
هنری استیمسون، وزیر جنگ روزولت، یکی از نزدیکترین همراهان او در «اتاق جنگ» کاخ سفید بود و نظارت بر پروژه محرمانه مانهتن برای ساخت بمب اتم را بر عهده داشت. جایگاه استیمسون بهعنوان کسی که هم وزیر خارجه و هم وزیر جنگ بود، نشان میداد چگونه در سیاست خارجی آمریکا مرز میان دیپلماسی و قدرت نظامی همواره سیال و درهمتنیده بوده است؛ واقعیتی که از آن زمان تا امروز به اشکال مختلف تکرار شده است.
قانون امنیت ملی و تولد وزارت دفاع
پس از مرگ روزولت، هری ترومن که در دوران معاونت هیچ نقشی در مدیریت جنگ نداشت، پیشنهاد داد ساختار ارتش زیر نظر یک وزارتخانه واحد قرار گیرد. نتیجه دو سال بحث و بررسی در کنگره، تصویب «قانون امنیت ملی ۱۹۴۷» بود؛ قانونی که «سازمان نظامی ملی» (National Military Establishment) را ایجاد کرد و در کنار آن شورای امنیت ملی و سازمان اطلاعات مرکزی (CIA) را بنیان گذاشت. اما چون مخفف این نام یعنی «NME» در انگلیسی یادآور واژه «Enemy» (دشمن) بود، کنگره در سال ۱۹۴۹ آن را به «وزارت دفاع» تغییر داد.
صلح از راه قدرت
این دگرگونیها همزمان با تلاش آمریکا و متحدانش برای تأسیس سازمان ملل و پیمان ناتو صورت گرفت؛ نهادهایی که هدفشان جلوگیری از تکرار فجایع جنگهای جهانی بود. ترومن که خود در ۱۹۴۵ دستور بمباران اتمی ژاپن را داده بود، در ۱۹۴۷ تأکید کرد ارتش ایالات متحده باید «صرفاً برای حفظ صلح جهان» به کار گرفته شود. او گفت: «ما میخواهیم از قدرت نظامیمان تنها برای پاسداری از صلح استفاده کنیم.» این همان استدلال «صلح از راه قدرت» بود که بعدها در دوران جنگ سرد، چه توسط دموکراتها و چه جمهوریخواهان، تکرار شد.
با این حال، تنها چند سال بعد ارتش آمریکا وارد جنگ کره شد؛ سپس جنگ ویتنام دههها ادامه یافت. در سال ۱۹۹۱ جنگ خلیج فارس به وقوع پیوست و پس از حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا دو دهه در عراق و افغانستان جنگید؛ طولانیترین نبرد تاریخ ایالات متحده. این تاریخچه نشان میدهد که حتی با تغییر نام وزارتخانه، مسیر سیاست خارجی آمریکا همچنان با جنگ تعریف شده است.
ترامپ و بازگشت به گذشته
اکنون ترامپ و معاونش جی.دی. ونس در دور دوم ریاستجمهوری، با وجود حملاتشان به «جنگهای پرهزینه و بیثمر»، خود درگیر اقدامات نظامی بودهاند: بمباران ایران، ارسال محمولههای تسلیحاتی به اسرائیل و حمله به یک شناور ونزوئلایی. با این حال، ترامپ اصرار دارد: «وزارت جنگ بهتر به گوش میرسد.»
به این ترتیب، احیای نامی که ترومن عمداً برای فاصله گرفتن از ادبیات جنگی کنار گذاشته بود، بار دیگر بحثی جدی درباره جایگاه آمریکا در نظام جهانی و نسبتش با میراث جنگهای قرن بیستم برانگیخته است.