علی حاجیقاسمی، استاد علوم سیاسی دانشگاه در سوئد، در بررسی ضرورت و پیش شرطهای گفتوگوی سیاسی، معتقد است که ریشه ناتوانی در گفتوگو، تاریخچه خشونتآمیز سیاست در ایران است و این فرهنگ حذفی باید کنار گذاشته شود. او همچنین باور دارد که برای برقراری ارتباط میان طیفهای مختلف سیاسی، دانشگاهیان میتوانند در برابر گفتمانهای هیجانی، عوام فریب و براندازانه ایستادگی کنند و سیاست را به سمت برنامه محوری پیش ببرند. و دیگر اینکه آشتی ملی باید بین عدالت سیاسی و ثبات سیاسی تعادل برقرار کند.
این متن از مجموعهای با عنوان «گفتوگو برای آشتی ملی» است که سعید برزین، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل ایران آن را فراهم میآورد و بخشهایی از آن پیشتر منتشر شده است. اما متن گفتوگو با علی حاجقاسمی بهطور اختصاصی برای انتشار در اختیار نیماد گذاشته شده است.

شما در برخی از مقالات خود در مورد ضرورت گفتوگو میان جریانهای سیاسی تاکید کردهاید. به نظر شما آیا در ساختمان یک نظم دمکراتیک ، پایبندی به مشارکت همه طیفهای سیاسی ضروری است؟
اگر نقطه عزیمت در باور و نگاه سیاسی ما، گذار جامعه ایران از ساختار سیاسی موجود به ساختاری دمکراتیک باشد، آنگاه ناگزیر هستیم تا به مشارکت همه شهروندان و نمایندگان سیاسی آنها در این روند گذار پایبند باشیم و رویکردی اتخاذ کنیم که حضور همه طیفهای سیاسی در چنین روندی تضمین شود. در چنین نگاهی، نمیتوان برای مشارکت این یا آن طیف سیاسی محدودیتی در نظر گرفت.
نخبگان سیاسی ، چه آنهایی که به حکومت قبلی یا حکومت فعلی تعلق دارند و یا نهادهایی که در طیفهای گوناگون اپوزیسیون جای میگیرند، همه و همه به صفت شهروندی، بدون هیچ قید و شرطی از حق مشارکت در روند سیاسی برخوردارند. در فرهنگ مدرن سیاسی ایران، این اصل بدیهی هنوز به باوری پذیرفته شده در نیامده است.
متاثر از باورهای انقلابی و در تداوم فرهنگ کهن استبدادی که در آن چرخش در قدرت سیاسی معمولا به شیوههای خشن، حذفی و قهرآمیز صورت میگرفت و شاهان و سلاطین در پی شورش اقوام، گروهها و یا سرداران ناراضی از قدرت کنار گذاشته میشدند، این سنت در فرهنگ مدرن سیاسی ما همچنان باز تولید میشود.
با اینکه جابجایی براندازانه در ساختار سیاسی عمدتا توسط انقلابیون چپ تدوین و تئوریزه شدهاند اما فقط به این طیفها محدود نمانده است. چنانچه شاهد بودهایم روحانیون هم سنت انقلابی را در سیاست باز تولید کردند و حالا در برابر آنها معترضان پادشاهیطلب هم راهکار براندازانه و انقلابی را در تحولات سیاسی دنبال میکنند. با تداوم این رویکردهای حذفی، رسیدن به مناسبات دمکراتیک در دسترس نخواهد بود، کما اینکه تاکنون نبوده است.
به نظر شما برای تغییر در این روند، چه پیش شرطهایی نیاز است و به چه ابزار و عناصری نیازمندیم؟
سیاستورزی در ایران معاصر عمدتا در اراده معطوف به قدرت تجلی یافته و این در حالی است که روند دمکراتیزه شده جوامع پیشرفته عمدتا در بستر گفتگوهای پیگیرانه بر سر برنامههای عملی در جهت حکمرانی مدبرانه و دستیابی به توسعه و رفاه همگانی صورت پذیرفته است.
مهمترین پیششرط برای ورود به این روند تصفیهحساب بنیادین با میراث تاریخی گذار خشونتآمیز و حذفی در عرصه سیاست است. در میان صاحبنظران سیاسی در ایران متاسفانه در این زمینه گیر و پیچهای نظری و معرفتی وجود دارد. همچنان، بخش تاثیرگذاری از صاحبنظران در پذیرش ضرورت گذار تدریجی جامعه به مناسبات دمکراتیک که مصداق عملی آن پذیرش ضرورت همزیستی با طیفهای مختلف فکری، اجتماعی و سیاسی است صراحت و قاطعیت کافی ندارند.
وقتی از گذار به دمکراسی صحبت میشود حق مشارکت در ساختار دمکراتیک علنا و یا تلویحا تنها برای محذوفان در ساختار مسلط کنونی در نظر گرفته میشود. تا زمانی که نخبگان سیاسی بطور صریح و شفاف از این باور انقلابی دست برندارند، دستیابی به ابزاری که همه مدعیان قدرت را به پایبندی به ساز و کار گفتگو برای حل اختلافات وادارد ممکن نخواهد بود. تنها در صورتی که این پیشرفت حاصل شود و «گفتگو» به ابزار و راهکاری موثر بدل شود، در آن صورت، انجام گفتگو در سه عرصه کلیدی میتواند نتایج راهبردی در پی داشته باشد.
نخست، گفتگو و داد و ستد فکری پیگیر، خستگیناپذیر و گسترده میان طیفهای مدرن خارج از حکومت با طیفهای سنتی و رادیکال در حاکمیت که در قرن اخیر اصلیترین چالش هویتی در ایران بوده است. البته در سالهای اخیر گشایشهایی در این زمینه صورت گرفته و انجام مناظره بین سخنگویان این دو طیف زمینهساز نرمشهایی هم در هر دو سو شده است.
دوم، تلاش در رسیدن به توافق با طیفهای حکومتی در امنیتیزدایی از عرصه سیاست. بدون تنشزدایی در گفتمان و پروژههای تحول سیاسی ایجاد اعتماد بین طرفین امکانپذیر نخواهد بود. در این زمینه، اقدام یکجانبه و پیگیرانه نخبگان در رواداری، تعاملگری و مرزبندی با خشونت سیاسی میتواند در تغییر رویکرد نیروهای امنیتی حکومت بسیار موثر باشد.
سومین عنصر مهم، گسترش سیاستورزی برنامهمحور به جای پرداختن صرف به تغییرات در ساز و کارهای قدرت است. سیاستورزی در عرصه سیاست ایران در دوران معاصر عمدتا در اراده معطوف به قدرت تجلی یافته است و این در حالی است که روند دمکراتیزه شده جوامع پیشرفته عمدتا در بستر گفتگوهای پیگیرانه بر سر برنامههای عملی در جهت حکمرانی مدبرانه و دستیابی به توسعه و رفاه همگانی صورت پذیرفته است. چالشگران سیاسی در ایران عمدتا با این الگوی سیاستورزی بیگانه بودهاند.
در این تردید نیست که شکافهای عمیقی در فضای سیاسی قابل روئیت است. اصلاحطلبان، اصولگرایان و نیروهای بیرون از حکومت مرتب درگیر یکدیگرند. در چنین شرایطی آیا میتوان به گفتوگوی ملی امیدوار بود؟
در جایی ناگزیر جامعه سیاسی ایران به این ضرورت پی خواهد برد و با رویکرد حذفی، انقلابیگری و نادیدهگیری طرفهای دیگر وداع خواهد گفت، چه در اصولگرایان و اصلاحطلبان و یا تحولطلبان و براندازان که در اپوزیسیون جای دارند.
بله، در جایی ناگزیر جامعه سیاسی ایران به این ضرورت پی خواهد برد و با رویکرد حذفی، انقلابیگری و نادیدهگیری طرفهای دیگر وداع خواهد گفت، چه در اصولگرایان و اصلاحطلبان و یا تحولطلبان و براندازان که در اپوزیسیون جای دارند. به نظر میرسد، در شرایط حاضر به این امکان نزدیکتر شدهایم.
مهمترین دلیل این نزدیکی این است که قرار داشتن در حکومت و در اختیار داشتن دستگاه حکومتی برای بسیاری از عقلا جذابیت گذشته را ندارد. امکانات رانتی در حکومت بسیار ضعیف شده و حکمرانی با چالشهای بسیار دشواری روبرو شده است به گونهای که هر چه جلوتر میرویم حل مسائل و مشکلات عاجل روزمره، از تامین معاش شهروندان گرفته تا ایجاد بستر مناسب برای توسعه اقتصادی و ایجاد اشتغال، مشکل تامین آب و برق و حتی امنیت شهروندان ابعاد گسترده و بغرنجتری پیدا کرده است.
در چنین وضعیتی، بسیاری از عقلای عرصه سیاسی، در این طیفها، در شیفتگی برای قرار گرفتن در قدرت و مقامات سیاسی دچار تردید شدهاند. چالش گسترش توقعات عمومی و شدتگیری اعتراضات ساختار حکومتی را شکننده کرده و از دل همین بحرانهاست که بستر برای نرمش حکومت در میدان دادن به گسترش مشارکت عمومی در حال فراهم شدن است.
به نظر می رسد برای مواجه با تهدیدهای گوناگون و نجات جامعه از فروپاشی آمادگی حکومت و جامعه برای شنیدن راهکارهای مدعیان متنوع عرصه سیاست در حال افزایش باشد. البته در کنار این رویکرد عاقلانه، امکان برای گفتمانهای عوامفریبانه نیز فراهم میشود، اما از آنجاییکه جامعه تجربه رویکردهای عوامفریبانه را از سرگذرانده و به نظر می رسد در این زمینه به پختگی نسبی رسیده باشد خطر افتادن در دام آن چندان زیاد نباشد.
علاوه براین، همچنین کم و بیش مشاهده میشود که اصولگرایی تدبیرگرا در سالهای اخیر در حال رشد بوده است، جریانی در ساختار مسلط قدرت که آمادگی بیشتری برای شنیدن نقد حکومتگری خود را دارد. این تحول مهم که ناشی از تضعیف هژمونی حکومت است، شرط لازم برای پذیرش چرخش قدرت است که به نوبه خود شرایط گذار به مناسبات دمکراتیک را فراهم میکند.
چالش گسترش توقعات عمومی و شدتگیری اعتراضات ساختار حکومتی را شکننده کرده و از دل همین بحرانهاست که بستر برای نرمش حکومت در میدان دادن به گسترش مشارکت عمومی در حال فراهم شدن است.
شما سالها در دانشگاه تدریس کردهاید و با دنیای آکادمیک آشنا هستید. آیا نخبگان فکری و دانشگاهی میتوانند نقشی در شکلدهی به یک روند گفتوگو ایفا کنند؟ به چه طریقی؟
در سالهای اخیر، با مساعدتر شدن فضای گفتگو در فضای عمومی شاهد حضور دانشگاهیان در گفتگوهای سازنده در رسانههای غیررسمی هستیم. براحتی میشود مشاهده کرد که این گفتگوها تا حدودی به آب شدن یخ روابط بین صاحبنظران محافظهکار با دانشگاهیان اصلاحطلب و حتی خارج از نظام منجر شده و فصای گفتمانی در ایران را به شکل معناداری تغییر داده است.
تداوم این روند اولا موجب شده است تا نهادهای قدرت، گفتمان انتقادی را به عنوان تهدید قلمداد نکنند و دوما به ظرفیتهای سازندهای که در این گفتگوها برای کاهش تنشهای اجتماعی وجود دارد پی ببرند. علاوه براین، دانشگاهیان میتوانند در چند زمینه کلیدی نقش تعیین کننده ایفا کنند.
یکم، اینکه حکومت، جامعه و بازیگران سیاسی، در دو طیف، را به تفکر عقلانی، شناخت نارساییها و راهکارهای عملی و سنجیده برای مواجه شدن با چالشها یاری رسانند و در آنها در برابر گفتمان احساسی و هیجانی مصونیت ایجاد کنند و از این طریق آنها را به الزامات تحولات پایدار پایبند بسازند.
دوم، آنکه با تمرکز بر مسائل و چالشهای مبرم و ارائه برنامههای علمی و عملی، در حل و فصل مشکلات روزمره و واقعی در حوزههای معیشتی و ناترازیهای گوناگون، در بهبود شرایط زندگی مردم بطور عملی و موثر نقشی سازنده ایفا کنند.
سوم، اینکه حکومت را نسبت به شکافهای ایدئولوژیکی که با جامعه دارد آگاه و آن را نسبت به پیامدهای ناگوار تداوم قوانین و قواعد دست و پا گیر و کشمکش آفرین آگاه و آن را در مسیر تحولات موثر و پایدار هدایت کنند.
فراموش نکنیم که در ایران همچون بسیاری از جوامع دیگر، دانشگاهیان در زمره مورد اعتمادترین گروههای مرجع قرار دارند و به اعتبار توانمندیهای فکری و قابلیت نقد و بررسیهای کارشناسانه و ارائه راهکارهای سازنده، از سرمایه اجتماعی کافی برای جهت دهی به افکار عمومی برخوردار هستند. بزرگترین چالشی که در سال های اخیر تهدیدی علیه جامعه دانشگاهی بوده سکوت و یا بعضا همراهی ضمنی بخشهای از آنها، بویژه در خارج از ایران، در برابر گفتمان هیجانی براندازانه بوده است.
بزرگترین چالشی که در سال های اخیر تهدیدی علیه جامعه دانشگاهی بوده سکوت و یا بعضا همراهی ضمنی بخشهای از آنها، بویژه در خارج از ایران، در برابر گفتمان هیجانی براندازانه بوده است
شما بر این نکته تأکید داشتهاید که آشتی ملی باید بر پایه «عدالت» و در عین حال «واقعگرایی» استوار باشد. به نظر شما در شرایط ایران، چگونه میتوان میان مطالبات برای پاسخگویی و عدالت از یک سو، و نیاز به ثبات سیاسی از سوی دیگر، تعادل برقرار کرد؟
اینکه آشتی ملی در مطلوبترین شکل خود در پایبندی به عدالت سیاسی تحقق مییابد به این دلیل است که تنها در چنین صورتی است که زمینه توزیع منصفانه و مشروع قدرت، حقوق، مسئولیتها و منابع میسر میشود و کرامت انسانی، آزادی و برابری آحاد جامعه حفظ و امکان مشارکت عادلانه در فرایندهای سیاسی فراهم میشود.
رسیدن به نقطه مطلوب، اما، زمانبر است. در دمکراسیهای نهادینه شده مانند فرانسه، پس از انقلاب ۱۷۸۹، نزدیک به صد و پنجاه سال طول کشید تا روند پاسخگو شدن قدرت و توزیع منصفانه آن در جامعه به نقطه مطلوب برسد.
در ایران هم البته از انقلاب مشروطیت بیش از یک قرن میگذرد و تلاشها برای رسیدن به حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی دستاوردهای ملموس و معناداری هم داشته است، اما با وجود پیشرفتها هنوز گامهای مهم دیگری باید برداشته شوند. چالش کلیدی این است که چگونه مسیر طی شده، پایدار و برگشت ناپذیر بشود و این یعنی اینکه جامعه مانع از آن شود تا دستاوردها با انقلابهای پی در پی تخریب شوند.
در مقابل، چالش اصلی این است که چگونه گروههای اجتماعی ناسازگار با روند توسعه حقوق شهروندی با روح زمامه همراه شده و از مقاومت در برابر اراده عمومی دست بردارند. به همین دلیل، تلاش برای همراه کردن تمامی طیف های اصولگرا با روح زمانه و پایبندسازی آنها به وفادارای با توزیع منصفانه و مشروع قدرت مهمترین چالش جامعه ایران است، امری که در فرهنگ سیاسی اقتدارگرایانه جایگاهی ندارد.
زمینه گفتوگو میان اصلاحطلبان، میانهروها، اصولگرایان و نیروهای خارج از حکومت بسیار محدود بوده و هست؟ چه عوامل سیاسی و عرفهای اجتماعی است که این روند را بسیار محدود کرده؟
اصلاحطلبان، میانهروها و نیروهای خارج از حکومت نمیبایست منتظر تغییر رویه و رویکرد حکومت باشند بلکه گفتگو را، نه فقط به عنوان یک تاکتیک، بلکه استراتژی تمام عیار برای کنشگری سیاسی بکار گیرند
دو عامل برجستهای که مانع از بکارگیری گفتگو برای حل اختلافات و رسیدن به توافق و تفاهم ملی در ساختار سیاسی شدهاند عبارتند از: یکم؛ نقش و ماهیت ساختار قدرت سیاسی که به طور تاریخی به صاحبان قدرت اختیار بهرهوری همه جانبه در اعمال اقتدار و سلطه انحصاری بر نهادها را داده و آن را حق مسلم نهادهای مقتدر در سیستم سیاسی دانسته است.
دوم، فرهنگ مسلط در خارج از حاکمیت که هرگونه تغییر بنیادین در روابط قدرت را تنها از طریق اضمحلال و فروپاشی ساختار سیاسی مقتدر امکان پذیر میدانسته است.
ریشه هر دوی این عوامل در درک مسلط درباره اقتدار سیاسی است که برخورداری از آن را امکان و موهبتی میدانسته که بواسطه در اختیار داشتن آن، دسترسی به سایر منابع قدرت، بویژه امکانات مادی ، میسر میشده است.
در چنین مناسباتی – که در آن حقوق شهروندی هنوز به عنوان مبنای مشروعیت ساختار قدرت در نیامده و برای گروه های اجتماعی اصولا نقش و جایگاهی واقعی در تعیین سیاستگزاری ها در نظر گرفته نشده است – اصولا بکارگیری گفتگو به عنوان ابزاری که زمینهساز تبلور اراده عمومی در امر سیاست باشند، جایگاهی پیدا نکرده است.
این رویکرد موجب کم رونق ماندن گفتگو در عرف سیاسی بوده و موجب شده است تا بازیگران خارج از هسته سخت قدرت، همچنان بکارگیری ابزار گفتگو را به عنوان اصلیترین و موثرترین روش برای تاثیرگذاری بر امر سیاستگزاری جدی نگرفته و به آن عمل نکنند. حتی طرح موضوع گفتگو با حکومتگران را قبیح و مذموم بدانند.
از آنجایی که حاکمیتها هم روزنهای برای گفتگو باز نمیکردهاند، محذوفان از عرصه قدرت راهکار عملی حل اختلافات سیاسی را در اتمام حجت با حکومت، قهر با آن، خانهنشینی و یا در شورش علیه آن جستجو کردهاند.
بنابراین، تا زمانیکه بکارگیری گفتگوی همهجانبه، خستگیناپذیر و بیپایان به برجستهترین راهکار متمدنانه برای حل و فصل اختلافات و انجام تغییرات بنیادین در عرصه سیاسی در نیاید، کنشگری دمکراسیخواهانه در روندی پایدار شکل نخواهد گرفت. در این زمینه اصلاحطلبان، میانهروها و نیروهای خارج از حکومت نمیبایست منتظر تغییر رویه و رویکرد حکومت باشند بلکه گفتگو را، نه فقط به عنوان یک تاکتیک، بلکه استراتژی تمام عیار برای کنشگری سیاسی بکار گیرند.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید متشکرم.