مصطفی تاجزاده جمله زیبایی دارد. میگوید: «راهی جز گفتوگو، راهی جز به رسمیت شناختن یکدیگر و راهی جز آشتی ملی نداریم». این جمله به صورت روشنی نظریه او را در مورد مسأله گفتوگو و آشتی ملی بیان میکند.
میدانیم که اصولا فلسفه با حوزه سیاست روزمره ارتباط مستقیم ندارد. فلسفه سیاسی با حوزه سیاست عملی رابطه فوری ندارد. ولی در دراز مدت رابطه فلسفه سیاسی با عمل سیاسی بسیار عمیق است. هیچ تحول بزرگ اجتماعی و تاریخی نیست که به نوعی تحت تأثیر اندیشه سیاسی یک فرد یا جریان خاص قرار نگرفته باشد.
اگر به دورههای مختلف تاریخ نگاه کنیم و اگر تحولات مهم اجتماعی را مطالعه کنیم میبینیم که چگونه فلسفه سیاسی بر حوزه سیاست عملی تأثیر دارد. این تأثیر گذاری فوری نیست اما غیر مستقیم، دراز مدت و عمیق است.
در همین چارچوب میتوان نقش تاجزاده را ارزیابی کرد. او یک فیلسوف سیاسی نیست و خود را در چنین جایگاهی نمیبیند. اما فرد باهوش و آگاهی است که میداند نظریهپردازی میتواند تأثیر گذار باشد و به همین خاطر در این مسیر گام بر میدارد.
آنچه که مرا به نظریههای تاجزاده جلب کرد و موجب شد که وقت بگذارم و افکار او را بررسی کنم این بود که اولا به جای این که تضاد قهر آمیز و برخورد حذفی را تشویق کند بر ضرورت گفتوگو و بر ضرورت تعامل مسالمت آمیز تاکید دارد. یعنی به عوض اینکه بگوید ما باید با هم قهر کنیم، دشمنی کنیم، تضاد داشته باشیم، برخورد کنیم و یکدیگر را حذف کنیم، میگوید بیایید با هم گفتوگو کنیم، همزیستی کنیم، کنار هم باشیم، بحث و معامله کنیم.
آنچه که مرا به نظریههای تاجزاده جلب کرد این بود که به جای این که تضاد قهر آمیز و برخورد حذفی را تشویق کند بر ضرورت گفتوگو تعامل مسالمتآمیز تاکید دارد. یعنی به عوض اینکه بگوید ما باید با هم تضاد داشته باشیم، برخورد کنیم و یکدیگر را حذف کنیم، میگوید بیایید با هم گفتوگو کنیم، همزیستی کنیم، کنار هم باشیم، بحث و معامله کنیم.
نکته دیگر تمرکز نمیکند که ما باید نظام حاکم و شرایط موجود را فروپاشی کنیم و آن را ویران بکنیم و انقلاب کنیم و از آن بگذریم. میگوید ما باید اصلاحات ساختاری کنیم و تغییرات ساختاری و تغییرات عمیق را بخواهیم. یعنی تفکیک قائل میشود میان فرو پاشی و اصلاحات.
من حدود دوازده اصل از افکار او را برسی و مطالعه کردهام و به نظرم مهمترین و زیربناییترین نکاتی که مطرح میکند یکی گفتوگوی ملی و دیگری اصلاحات ساختاری است. در این مطلب هم مسئله گفتوگوی ملی را در نظر داریم و میپرسیم تعریفی که تاجزاده از گفتوگو میکند چیست؟ وقتی که میگوید «گفتوگو»، منظورش چیست؟
در سخنان و نوشتههایش، تاجزاده سعی دارد ویژگیهای گفتوگو را مشخص کند. تأثیر گفتوگو را تعیین کند. محدودیتهای آن را بشناسد. موقعیتش را در ایران مشخص کند. گفتوگو را در پراتیک سیاسی ارزیابی و ماهیت رسمی و غیر رسمی آن را ارائه دهد. کلا جنبههای مختلف و ویژگیهای مختلف ایده گفتوگو را بررسی کند و راه را به مخاطب نشان دهد.
دو ویژگی از مفهوم گفتوگو است که تاجزاده آنها را تعریف میکند و به نظر من بسیار مهمند. یکی این که همه جریانهای سیاسی یکدیگر را باید به رسمیت بشناسند. با یکدیگر صحبت کنند، با هم گفتوگو کنند. با هم مذاکره کنند. و در نهایت با هم معامله کنند. این مبنای گفتوگو است.
حدود سی سال پیش، من یکبار مصاحبهای کردم با همایون کاتوزیان استاد دانشگاه اکسفورد. او یک جملهای گفت که من آن موقع اهمیت آن را نفهمیدم. گفت، نقل به مضمون، که اختلاف را نمیتوان از بیان برد. اختلاف همیشه بوده، هست و خواهد بود، بهخصوص در زمینه سیاست. حتی در مسائل ابتدایی خانوادگی، بین پدر و پسر، بین دو همسر، اختلاف در مورد مسائل پیش پا افتاد روزمره وجود دارد. وقتی که به مسائل پیچیده و عمیق تاریخی و سیاسی میرسید وجود اختلاف طبیعی است. شما اختلاف را نمیتوانید از بین ببرید. اختلاف همیشه بوده و خواهد بود. آنچه از نظر سیاسی مهم این است که ما این اختلاف را چگونه مدیریت کنیم. نقطه کلیدی این است که چگونه این اختلاف را مدیریت کنیم.
بیشتر بخوانید:
تاجزاده: اجازه ندهیم خامنهای به نام دفاع از حقوق هستهای، هستی ایران را به مخاطره اندازد
حرفی که تاجزاده در واقع میزند، و این تفسیر من از اندیشه او است، این است که گفتوگو را به عنوان ابراز سیاست ورزی، یعنی همان کلید مدیریت اختلاف ارائه میکند. یعنی اینکه کلید مدیریت اختلاف گفتوگوی عقلانی است. گفتوگوی عقلانی در برابر چه چیزی؟ در برابر خشونت، در برابر سرکوب، در برابر محدودیت، در برابر فشاری که از طرف حکومت اعمال میشود. و یا در برابر خشونت حکومتی، خشونت جامعه مدنی، یعنی قیام، شورش و انقلاب و از میان بردن حاکم. از میان بردن امیر، از میان بردن سلطان، از میان بردن امام و جایگزین کردن او با یک نفر دیگر. پس آنچه که اهمیت دارد برای مدیریت کردن اختلاف، گفتوگوی عقلانی است.
نکتهای که تاجزاده در تعریف از گفتوگو و گفتوگوی ملی ارائه میدهد این است که تعامل باید میان تمام جریانهای سیاسی شکل بگیرد. این نیست که بگوییم که همه باهم علیه شاه گفتوگو کنیم و متحد شویم. بلکه تعامل باید میان تمام نیروهای سیاسی از جمله هسته سخت قدرت باشد و از حکومت تا اپوزیسیون باید همه را در بر بگیرد.
نوع سیاست ورزی که تاجزاده پیشنهاد میکند این است طرف مقابل را تحمل کنیم و رقابت مسالمتآمیز را مبنا و قاعده و قانون رابطه بین هم بگذاریم.
رقابت مسالمت آمیز یعنی تایید اختلاف و قاعدهمند کردن رابطه نیروهای مختلف سیاسی. این روند دشمن را تبدیل به یک رقیب میکند. دشمن را تبدیل به نیرویی میکند که برای ما قابل تحمل است.
نکته دومی که تاجزاده در تعریف از گفتوگو و گفتوگوی ملی ارائه میدهد این است که تعامل باید میان تمام جریانهای سیاسی شکل بگیرد. این نیست که بگوییم که همه باهم علیه شاه گفتوگو کنیم و متحد شویم. این نیست که بیاییم گفتوگوی ملی را این طور تعریف کنیم که همه بیایند و با هم متحد شوند و بروند و پوست از سر سلطان حاکم بکنند و بعد یک نفر دیگر به قدرت برسد. بلکه تعامل باید میان تمام نیروهای سیاسی از جمله هسته سخت قدرت باشد. از حکومت تا اپوزیسیون باید همه را در بر بگیرد. تاجزاده میگوید این جریان هر چه وسیع تر باشه مثبتتر خواهد بود.
اینجا تاجزاده برخی ویژگی ها و شرایط را برای ورود به تعامل و گفتوگو قائل میشود. یعنی صد در صد این در را باز نمیگذارد. یک شرط این است که نیروها به حاکمیت ملی معتقد باشند. یعنی وقتی کسی میخواهد وارد گفتوگوی ملی شود یکی از شرایط ورود این است که حاکمیت ملی را بپذیرید. مثلا معتقد نباشید که یک نیروی نظامی باید به قدرت برسد یا مثلا یک قدرت خارجی حاکم شود، چرا که این حاکمیت ملی نیست. شرط دیگر اینکه به تمامیت ارضی معتقد باشد. برنامهاش این نباشد که فروپاشی اجتماعی و تاریخی مملکت و تجزیه را هدف داشته باشد. شرط سوم اینکه خشونت را مبنای خودش قرار ندهد. این سه ویژگی است که تاجزاده برای شرکت در گفتوگوی ملی قائل میشود.
پروسه شکل دادن به گفتوگوی ملی سه ویژگی خاص دیگر هم دارد. تاجزاده میگوید که ما باید با حکومت و از جمله شخص رهبر گفتوگو کنیم. باید آنها را هم مورد خطاب قرار دهیم. نباید با آنها قهر کنیم. نباید آنها را کاملا کنار بگذاریم نباید به نحوی رفتار کنیم که آنها مورد خطاب ما نباشند و در همین حال باید با دیگر نیروهای سیاسی هم صحبت کنیم. باید با الیت سیاسی، یعنی متفکرین و فعالین سیاسی، هم صحبت کنیم. عنصر سوم اینکه باید با توده های مردم صحبت کرد. باید نیازهای آنها را مورد خطاب قرار داد. موقعیت آنها را شناخت و مورد نظر داشت. فرهنگ و شعور مردم را از موضوع سیاست سنجید و مورد خطاب قرار داد. پس نهایتا مخاطب ما در این جریان گفتوگو سه عنصر است: حکومت، رجال سیاسی و توده مردم.
نکتهای که مطرح است این که در گفتوگویی که قصد داریم شکل بگیرد چه ویژگیهایی باید مورد نظر باشد؟ اولا اینکه گفتوگو ماهیت انتقادی دارد. یعنی وقتی با حکومت گفتوگو میکنیم به معنای ستایش از رهبر و نیروی حکومتی نیست. بلکه از یک موضع انتقادی وارد میشویم. یعنی گفتوگو انتقادی است که در آن از سیاست های دولت و نظام حاکم انتقاد میشود.
تاجزاده میگوید که ما باید با حکومت و از جمله شخص رهبر گفتوگو کنیم. باید آنها را هم مورد خطاب قرار دهیم. نباید با آنها قهر کنیم. نباید آنها را کاملا کنار بگذاریم نباید به نحوی رفتار کنیم که آنها مورد خطاب ما نباشند و در همین حال باید با دیگر نیروهای سیاسی هم صحبت کنیم.
دیگر اینکه گفتوگوی شفاف، دقیق، فنی، با نزاکت و با قاعده است، با منطق و با استدلال است. فحاشی یا ترور شخصیت به اسم گفتوگو نیست. گفتوگو انتقادی، شفاف، فنی، با نزاکت و با قاعده است. این ویژگیهایی است که باید به گفتوگو اختصاص داد.
نتیجه کار ما چه خواهد بود؟ نتیجه این روند، اگر بتوانیم به آن شکل بدهیم، آن را تقویت کنیم و آن را مسلط بر حوزه سیاسی مسلط سازیم، چیزی است که تاجزاده معتقد است میتوانیم آن را نوعی معجزه بشماریم، و این اصطلاحی است که خود او به کار میبرد. اینکه نوعی معجزه را به شرایط سیاسی ایران وارد کردهایم.
حال سؤالی که مطرح میشود و ما باید به عنوان ناظر و از یک موضع انتقادی وارد شویم این است که آیا حرفی که تاجزاده میزند و گفتوگو را تشویق میکند اصولا شدنی هست یا خیر؟ این مسئلهای اساسی است. مثالی بزنم. سعید برزین آرزو دارد که ایران در عرض دو ماه آینده سوئیس بشود. تمام مردم ثروتمند، کشور سرسبز و خیابانها زیبا شوند. آیا این آرزو شدنی است؟ آیا این آرزو واقعی است؟ و به اضافه، با چه روشی قابل دستیابی و اجرا است؟ همین سؤال را ما باید در مورد مسأله گفتوگوی سیاسی تاجزاده مطرح کنیم و پیشنهاد او را مورد سوال قرار دهیم.
در این تردید نیست که در تاریخ معاصر ایران (یعنی دوره انقلاب مشروطه، رضا شاه، دهه ۱۳۲۰، محمدرضا شاه و جمهوری اسلامی) پرونده گفتوگو در عرف و سنت سیاسی ما بسیار ضعیف، نحیف و عقب مانده بوده است. اما به هرحال موجود است و نمیتوان گفت که صد در صد وجود ندارد. اگر به تاریخ معاصر رجوع کنیم، تاریخ ۱۱۵ ساله از انقلاب مشروطه تا به حال، میبینیم که ادبیات ما، سیاسی و غیر سیاسی، چقدر تضاد قهرآمیز را تشویق و تعریف و تفسیر میکند و ارزشمند میداند. در مقایسه، چه مقدار به موضوع همزیستی و همکاری و گفتوگوی نظری و عملی بیتوجه است. میبینیم که پرونده گفتوگو بسیار نحیف است. به عنوان مثال، اگر به کارنامه اندیشه تجددطلبی (مدرنیسم) که پرچم اصلی دو پادشاه پهلوی بود مراجعه کنیم، میبینیم که در این دو دوره، چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ عملی، چقدر به موضوع گفتوگو میان نیروهای سیاسی کم توجه میشد. ار جمله، محمدرضا شاه حتی به نیروهای وفادار خود اجازه نداد. حتی به حزب رستاخیر، حزب مردم، علی امینی اریستوکرات زمیندار، و ایتالله شریعتمداری مرجع تقلید محافظهکار اجاره گفتوگوی سیاسی نداد. اجازه نداد که آنها با هم صحبت و گفتوگو کنند و تبدیل به یک نیروی سیاسی شوند. همین محدودیت در جمهوری اسلامی به چشم میخورد. ببینید که جمهوری اسلامی چقدر روی مسئله تضاد قهرآمیز و دشمنسازی تاکید داشته و دارد و چه مقدار روی مسئله همزیستی و گفتوگو تاکید کرده و میکند. همین در جریان چپ ایرانی قابل مشاهده است. جریانی که از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه الهام گرفت و روی مسئله تضاد قهرآمیز برای ساختن جامعه مطلوب خود تمرکز کرد. آن تفکری که گفتوگو، همزیستی، لیبرالیسم و میانهروی ملی را تشویق کرد بسیار محدود بود. مثلا در دوره مشروطه سید جمالالدین واعظ اصفهانی، دهخدا و تقیزاده بودند. در دورده رضا شاه مصدق و مدرس و بهار بودند. در دوره ۱۳۲۰ شاهد شکل گرفتن جبهه ملی و سپس به قدرت رسیدن مصدق بودیم. در دورههای بعد نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی شکل میگیرند. در دوره معاصر، افرادی مثل خاتمی و تز گفتوگو مطرح میشوند.
نکتهای مهم اینجا است که آیا با این پرونده بسیار نحیف که در مورد مسئله گفتوگو و همزیستی وجود دارد امیدی هست که آن را به جایی رساند؟ آیا میتوان امیدی به موفقیت این پرونده داشت؟ بررسی تحولات معاصر نشان میدهد که چند عنصر مایه امیدواری در جهت زمینه سازی گفتوگو است.
بررسی تحولات معاصر نشان میدهد که چند عنصر مایه امیدواری در جهت زمینهسازی گفتوگو است. مهمترین آنها شکست تمامی جریانهای عمده فکری در دوره معاصر است. همه جریانهای فکری شکست خوردهاند. چپ و راست، اسلامی و سکولار، اتنیکی و غیره. هیچ کدام نتوانستند هژمونی مطلق در صحنه سیاسی برقرار کنند
مهمترین آنها شکست تمامی جریانهای عمده فکری در دوره معاصر است. همه جریانهای فکری شکست خوردهاند. چپ و راست، اسلامی و سکولار، اتنیکی و غیره. هیچ کدام نتوانستند هژمونی مطلق در صحنه سیاسی برقرار کنند. این شکست شرایط چند قطبی را به وجود آورده است. همانطور که در روابط بینالملل روابط چند قطبی وجود دارد اکنون در صحنه سیاسی ایران شرایط چند قطبی حاکم است و هیچ یک از جریانهای سیاسی نمیتوانند هژمونی مطلق برقرار کنند. رقابت میان قطبهای مختلف، فضایی را ایجاد کرده که میتوان اسم سیاستمداری بر آن بگذاریم. هر چند که هنوز قبیلهگرایی میان آنها وجود دارد و روابط میان آنها قاعدهمند و قانونمند نشده اما بهه هرحال نوع سیاستورزی میان آنها دیده میشود.
عامل دیگر اینکه، جامعه مدنی ایران بیش از پیش قوی شده. چه خوب و چه بد. اینجا مقصود پرستش مردم، پرستش جامعه و یا پرستش خلق نیست. مردم همیشه میتوانند اشتباه بکنند، و یا اشتباه نکنند. اما چون جامعه مدنی در برابر حکومت قوی شده امکان و زمینه گفتوگو به مقدار بیشتری فراهم شده است.
یک عامل دیگر، چند قطبی بودن نظام جمهوری اسلامی است. نظام اسلامی مطلقه نیست و هیچ قطب مشخصی وجود ندارد که قدرت مطلق داشته باشد. این ماهیت نیز به ایجاد زمینه گفتوگو و فضایی که میتوان اسم آن را سیاستمداری گذاشت کمک میکند. عامل نهایی، تحول فکری و رشد فرهنگ سیاسی است که کمک کرده تا اندیشه گفتوگو و همزیستی به تدریج قویتر شود.
در جمع بندی میتوان گفت که در قبال تز گفتوگوی ملی و آشتی ملی که تاجزاده به عنوان یکی از زیربناییترین ایدههای خود مطرح میکند، شاید بتوان گفت پیشبرد این استراتژی آسان نیست ولی شاید غیر ممکن نباشد. شاید بتوان امیدوار بود که نوعی تعامل، هر چند محدود، به وقوع بپیوندد. در شرایط موجود، باید با واقعبینی تلاش کرد و این نظریه را پیش برد.