سالهاست که دنبال کردن مسابقات فوتبال یکی از سرگرمیهای من است. میدانم و آگاهم که فوتبال چیزی جز یک سرگرمی پوچ نیست؛ اما همانطور که به خوراکیهای مضر مثل شیرینیها و غذاهای چرب دلخوش میکنیم، به فوتبال هم دل میبندیم. شیرینی و چربی بدن را خراب میکنند، و فوتبال زمان را؛ با این حال، ما به تفریح نیاز داریم.
با این مقدمه به فوتبال ایران میرسم؛ جایی که خوب میدانم خبری و خیری در آن نیست، اما باز هم دنبالاش میکنم.
فوتبال ایران؛ صحنهای از تناقض
فوتبال در ایران، جایی که جوانان کلیه و قلب خود را میفروشند تا به پول برسند، به کابوسی بدل شده است. بازیکنان ایرانی و خارجی، به پشتوانه نام و نفوذ خودشان یا دلالها، قراردادهای میلیاردی میبندند، اما در میدان تأثیر چندانی ندارند. در مقابل، کارگر سخت کار میکند و نانی در سفره ندارد.
این تناقضِ عجیب فوتبال ایران است: یک «بازی» میلیاردها هزینه میبلعد، در حالی که مردم برای درمان یا اجارهخانه در تنگنا هستند.
نگاهی به تیمهای پرطرفدار بیندازید: استقلال امسال بازیکنانی جذب کرده با سابقه حضور در بارسلونا، اما در زمین از الوصل امارات هفت گل میخورد و حتی برابر تیمهای متوسط داخلی هم درمانده است. پرسپولیس و سپاهان هم حال و روزی بهتر ندارند.
این تضاد میان «روی کاغذ» و «روی زمین» نشان میدهد مشکل فقط کیفیت بازیکن یا مربی نیست، بلکه ریشهای عمیقتر دارد.
دلالها از صفحات هواداری گرفته تا قلم برخی خبرنویسها را به خدمت میگیرند تا بازیکنشان را بفروشند. مدیران هم بینصیب نمیمانند؛ آنها میدانند آمدهاند تا زود بروند
فساد سیستماتیک؛ مدیران و دلالها
مهمترین عامل، فساد در مدیریت فوتبال ایران است. مدیرانی بیتجربه و بیدانش در دام دلالها میافتند و بازیکنانی میخرند که کارایی ندارند. دلالها از صفحات هواداری گرفته تا قلم برخی خبرنویسها را به خدمت میگیرند تا بازیکنشان را بفروشند. مدیران هم بینصیب نمیمانند؛ آنها میدانند آمدهاند تا زود بروند، پس تلاش میکنند در همان فرصت کوتاه نامی و نانی برای خود دست و پا کنند. مطمئناند که کسی هم بازخواستشان نخواهد کرد.
نمونهاش انتقالهای پرهزینهی اخیر است: بازیکنانی که ماهها نیمکتنشین، مصدوم و بیمار بودهاند، با تبلیغات رسانهای و فشار هواداری، به تیم بزرگ منتقل میشوند و میلیاردها خرج روی دست باشگاه میگذارند و بینتیجه هستند. برای مثال، هروه اوساله که بعد از امضای قرارداد با پرسپولیس مشخص شد هپاتیت دارد و نمیتواند بازی کند، برای گرفتن پاسپورتش بدون امضای فسخ قرارداد به باشگاه پرسپولیس رفت، اما باشگاه نپذیرفت. او مجبور شد روز بعد همراه مدیر برنامههایش برود و تفاهمنامه قطع همکاری را امضا کند. پرسپولیس هم با وجود امکان دریافت خسارت، به توصیه حبیب کاشانی از حقش گذشت و حتی هزینه اقامت او را پرداخت کرد. به همین سادگی. حالا اگر همین بازیکن چند روز بعد به فیفا رفت و داستان توقیف پاسپورتش را کرد، احتمالا داستان جنبههای دیگری هم پیدا میکند.
بیصبری ما؛ دشمن هر تحول
اما ریشه مشکل فقط فساد مدیران و طمع دلالان نیست؛ ما مردم صبوری نیستیم. وحید هاشمیان، با سالها تجربه در بوندسلیگا و شخصیتی استثنایی، در هفتهی سوم شعار «حیا کن، رها کن» میشنود؛ در حالیکه حتی نباخته است.
آیا مربی برای ساختن یک تیم به زمان نیاز ندارد؟ آیا حاشیه و فشار تمرکز او را بر هم نمیزند؟ نگاهی به کنفرانسهای خبریاش بیندازید: تپقهای مکرر نشانه فشار روانی سنگینی است که تحمل میکند.
درست است که پرسپولیس هزینههای سنگینی کرده و تاکنون نتیجه خوبی نگرفته، اما این تناقض در کشورهایی مثل ایتالیا و اسپانیا هم وجود داشته است: تیمهایی مثل اینتر و میلان در دوران بحران مالی، ستارههای گرانقیمت خریدند اما در اروپا شکستهای تحقیرآمیز خوردند.
ریشه مشکل فقط فساد مدیران و طمع دلالان نیست؛ ما مردم صبوری نیستیم. وحید هاشمیان، با سالها تجربه در بوندسلیگا و شخصیتی استثنایی، در هفتهی سوم شعار «حیا کن، رها کن» میشنود؛ در حالیکه حتی نباخته است
شکست، پایان دنیا نیست
استقلال از یک تیم اماراتی هفت گل خورده؛ اما آیا این پایان دنیاست؟ نه. تاریخ فوتبال پر است از شکستهای سنگین. همین «ششتاییها» که پرسپولیسیها هنوز به رخ استقلالیها میکشند، در دوران رایکوف رقم خورد؛ کسی که بسیاری او را سازنده استقلال مدرن میدانند. او پس از آن شکست ماند، صبر کرد و استقلال را ساخت. رایکوف هفت سال مربیگری باشگاه استقلال فعلی را بر عهده داشت و در این مدت چندین عنوان قهرمانی، از جمله قهرمانی در لیگ سراسری ایران و قهرمانی در جام باشگاههای آسیا در سال ۱۹۷۰ را کسب کرد.
در آلمان هم بایرن مونیخ با همه قدرتش گاهی باختهای تاریخی داشته، مثل شکست ۵–۲ برابر دورتموند یا ۴–۰ برابر لیورپول. اما این شکستها پایان کارشان نشد.
مربیان امروز، آیندهی نامعلوم
شاید هاشمیان و ساپینتو نتوانند مسیر رایکوف را بروند، اما باید به آنها فرصت داد. حتی اگر قرار به تغییر باشد، آیا در هفته پنجم لیگ میتوان مربی شایستهای پیدا کرد؟ تجربه تغییر مربی در استقلالِ سال گذشته نشان داد این نسخه هرگز کارساز نیست.
مدیران، بازیکنان و دلالها میآیند و میروند. ما مردم میمانیم، با تاریخی دراز و ریشهدار؛ کاش صبوری بیشتری برای تغییرات داشته باشیم. فوتبال قرار بود سرگرمی باشد، اما امروز آیینهای شده که فساد و شتابزدگی ما را نشان میدهد. اگر فوتبال برای ما چیزی بیش از تفریح است، شاید وقت آن رسیده که هم از مدیران پاسخ بخواهیم و هم خودمان کمی صبورتر باشیم.