یکشنبه، ۶ مهر ۱۴۰۴

دیدگاه

ایران گروگان سیاست خارجی انزواطلب

مهدی جامی

مهدی جامی

ایران در موقعیت عجیبی گرفتار است. این اواخر می‌خواستم یادداشتی بنویسم درباره گرایش به تصرف خیابان با شادی و رقص و بی‌حجابی که هر روز شواهد بیشتری از آن دیده می‌شود. به نشانه آنکه جامعه زنده است و رشد می‌کند و مطالباتش را اگر به صورت رسمی هم به نتیجه نمی‌رسد به صورت غیررسمی و عرفی دنبال می‌کند و نهایتا تحقق می‌بخشد. امری که در سوی دیگر، نمایانگر شکاف عظیمی است که میان حاکمیت و ملت افتاده است و بیشتر می‌شود و کمتر نمی‌شود. دولت در ملت نفوذی ندارد و ملت به دولت و توصیه‌ها و قواعد رسمی‌اش بی‌اعتناست.

موقعیت ایران از نظر مردمی زنده و پرتکاپوست. جامعه مثل رودخانه‌ای است که راه خود را باز می‌کند و گاه نیز در مقابل سدها و بندهایی که در مقابل‌اش گذاشته می‌شود طغیان می‌کند و سیلی از اعتراض راه می‌اندازد. و دوباره با شکستن سد و بندها به راه خود ادامه می‌دهد. داستانی است که سی سال است ادامه دارد. از رای به دولت اصلاحات و امید بستن به محمد خاتمی و از ایستادن کنار رای خود در دوران جنبش سبز و سپس رها شدن از بند و بست‌های حجاب و پوشش در جنبش مهسا. جامعه ایرانی راه خود را یافته است.

در مقابل، انقلاب در جا می‌زند. پیر و فرتوت شده است. به اقلیتی «انقلابی» محدود شده که به چیزی جز حفظ خود فکر نمی‌کند و همزمان به صورت مداوم در برابر جامعه عقب‌نشینی می‌کند و به قلعه قدرت پناه می‌برد و فکرش آن است که این قلعه سقوط نکند و قدرت را از دست ندهد. حاکمیت در ایران رشد نکرده است. چون رهبری‌اش قادر به نوسازی خود نیست. گاهی امتیازی در مقابل فشارهای مردمی می‌دهد ولی چیزی نمی‌آموزد جز راه‌های تازه برای حفظ خود و یافتن حامیان تازه و گماشتن نیروهای خودی در هر جایی که دولت و حاکمیت حضوری دارد. نمونه دانشگاه و صداسیما به اندازه کافی گویاست.

حاکمیت در اقلیت است. و گرچه به صندوق رای هنوز چونان سوپاپ اطمینان تکیه دارد اما نتیجه رای تا میزان زیادی مهندسی می‌شود. و چون در قلعه استصواب نشسته است و باید با اکثریت جامعه مقابله کند به دو رویکرد تعلیق و تخریب متکی است. در تعلیق هیچ چیزی به نتیجه نمی‌رسد. و در تخریب هر چیزی که تصور شود ممکن است رویاروی نظام اقلیت بایستد تخریب یا تضعیف یا محدود می‌شود. اقلیت پر سروصدا در رسانه‌ها و در مجلس و شوراهای متعدد نظام جولان می‌دهد و کارش توجیه سیاست‌هایی است که یا به تعلیق گرایش دارد یا تخریب. وضع معیشت و اقتصاد بخوبی گویای این دو سیاست است. امور ساده‌ای مثل نقل و انتقال بانکی گره در گره است. قاچاق رسمی و نیمه‌رسمی در مقادیر بزرگ برای دور زدن تحریم‌ها و کسب درآمد برای هزینه‌های نجومی حاکمیت در جریان است. هر چیزی که بشود فروخت و به هر طریقی که بشود درآمدی کسب کرد فروختنی است و مباح است.

 

جامعه توانایی آن را دارد که حاکمیت را عقب بزند خاصه در عرف و فرهنگ عمومی. اما در دو جا دست‌اش بسته است: اقتصاد و سیاست خارجی. اعتراض‌های مردمی و تغییرات سبک زندگی نه در اقتصاد کشور تاثیر دارد نه قادر است راهی در سیاست خارجیِ به بن‌بست رسیده انقلاب باز کند.

جامعه توانایی آن را دارد که حاکمیت را عقب بزند خاصه در عرف و فرهنگ عمومی. اما در دو جا دست‌اش بسته است: اقتصاد و سیاست خارجی. اعتراض‌های مردمی و تغییرات سبک زندگی نه در اقتصاد کشور تاثیر دارد نه قادر است راهی در سیاست خارجیِ به بن‌بست رسیده انقلاب باز کند. بنابرین کشور به گروگان سیاست خارجی درآمده است. و اقتصاد در خدمت تامین هزینه‌های بزرگ ناترازی های دولتی است که ملت را نمایندگی نمی‌کند.

جنبش‌های اجتماعی-سیاسی سی ساله اخیر از اصلاحات و جنبش سبز و جنبش مهسا تا امروز به صورت حاشیه‌ای در حاکمیت نمایندگانی داشته است. اما امروز به نظر می‌رسد که آنچه به نخی بسته مانده بود دیگر پاره شده است. دولت رفسنجانی تلاش کرد در میانه بایستد و کاری کند که هم ولایت و هم ملت راضی باشند. نتیجه را دیدیم. مطرود شدن رفسنجانی. اما رای به خاتمی توانست اراده ملی را به ظهور برساند. دیدیم چطور با بحران‌های هر روزه این دولت از پا درآمد و خود خاتمی هم مطرود شد. سپس جنبش سبز در دوران پدیده هزاره سوم پدیدار آمد. سرکوب شد و رهبران‌اش زندانی شدند. دولت روحانی روی کار آمد تا حاکمیت نفسی تازه کند و از پیامد خطاهای درشت احمدی نژاد برهد. روحانی تلاش کرد با استفاده از فرصت، راه رفسنجانی و خاتمی را به نحوی که با ولایت زاویه تند پیدا نکند ادامه دهد. تا مدتی هم از قرار حمایت داشت. نتیجه برجام شد. برجام مهم‌ترین نقطه عطف سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب بود و نشانه گشایشی در سیاست خارجی و اقتصاد که ملت به آن علاقه داشت و از آن حمایت می‌کرد. اما برجام با دو نیروی بزرگ مقاومت داخلی و خارجی روبرو شد. داخلی‌ها سیاست برجامی را پایان قدرت خود می‌دیدند؛ بنابرین هجوم وسیعی را به آن تدارک دیدند که در طرد و حاشیه‌نشین کردن وزیر خارجه روحانی یعنی جواد ظریف پیکرینه شد. ظریف چند بار تا پای استعفا رفت و نهایتا در دولت پزشکیان که قرار بود دولتی مورد وفاق چپ و راست و انقلابی و اعتدالی باشد خانه نشین شد؛ و البته اگر می‌توانستند او را مثل کرباسچی محاکمه هم می‌کردند.

برجام نهایتا به دست دولت ناتمام رئیسی، که نماینده تمام‌عیار اقلیت حاکم بود، نابود شد. پزشکیان هم که آمد دیر بود و نتوانست آن را احیا کند. از اواخر دولت رئیسی قدرت‌های امضاکننده برجام وارد فاز نظامی-امنیتی با ایران شدند و شمشیرها را از رو بستند.

برجام نهایتا به دست دولت ناتمام رئیسی، که نماینده تمام‌عیار اقلیت حاکم بود، نابود شد. پزشکیان هم که آمد دیر بود و نتوانست آن را احیا کند. از اواخر دولت رئیسی قدرت‌های امضاکننده برجام وارد فاز نظامی-امنیتی با ایران شدند و شمشیرها را از رو بستند. ترامپ در دوره اول از برجام خارج شده بود اما اروپایی‌ها هنوز کجدار و مریز به آن پایبند بودند. اما دوره دوم ترامپ تیر خلاص را شلیک کرد. آلمان در کنار اسرائیل ایستاد که به تهاجم نظامی به ایران عزیز دست زد. انگلستان که همیشه دنباله‌رو آمریکا بوده است. با فرانسه اما توافقی در آخرین روزها حاصل شد اما فرانسه نتوانست موافقت آمریکای ترامپ را جلب کند. نهایتا در آغاز پاییز امسال برجام با چکاندن ماشه سه تفنگدار اروپایی به قتل رسید و دفن شد.

دیپلماسی دقیقه آخر ایران همه نیرو و توان خود را نشان داد اما نتوانست واقعیت بن‌بستی را که انقلابیون ایجاد کرده بودند تغییر دهد. آن بن‌بست تز انزواگرایی است که روشن‌ترین بیان آن را باید از زبان آیت‌الله خمینی شنید:

«ما از این انزوا نمی‌ترسیم. ما استقبال می‌کنیم یک همچو انزوایی را که ما را وادار می‌کند که خودمان به فکر خودمان بیفتیم. … ملتی که منزوی بشود، می‌تواند ترقی کند. تا منزوی نشوید نمی‌توانید مستقل بشوید. … بله، او (شاه) منزوی نبود. آقایان می‌خواهند ما هم این طور بشویم. ما انزوایی را که این آقایان خیال می‌کنند، با آغوش باز، این انزوا را می‌پذیریم. تا انزوا نباشد افکار شما به راه نمی‌افتد. … تا ارتباطتان را از دنیا قطع نکنید- این ارتباطی که شما را به انزوای حقیقی می‌کشد- نمی‌توانید خودتان اهل صنعت بشوید و نمی‌تواند مملکت‌تان صنعتی بشود، نمی‌توانید مستقل باشید و نمی‌توانید آزاد باشید. این انزوا از نعمت‌های بزرگ خداست.» (۱۲ آبان ۱۳۵۹)

بعد از خمینی، اندیشه آخرالزمانی خامنه‌ای هم به تز انزوا افزوده شده و به آن غلظت بیشتری داد. احمدی‌نژاد حاصل این دوگانه انزوا و آخرالزمان بود. جمهوری اسلامی کوشیده است به نحوی زمان بخرد تا یا امام زمان ظهور کند یا در انزوای خودخواسته‌اش در صنعت دفاعی چندان پیش برود که از بیگانگان، خاصه غربی‌ها بی نیاز شود. در این میانه راستگرایی بر سیاست غرب غلبه کرد و غرب به افراط و دشمنی آشکار گرایید. خصومت غربی‌ها در خروج آمریکا از برجام، تاخیر و تعویق همکاری سه تفنگدار اروپایی برای اجرای برجام بدون آمریکا، تاسیس رسانه براندازی مثل ایران اینترنشنال، تغییر لحن و رویکرد دیگر رسانه‌های بیگانه فارسی زبان، تهاجم اسرائیل به وطن ما و نهایتا چکاندن ماشه و بازگشت به وضعیت پیشابرجام بخوبی نشان می‌دهد که آنها قدرت‌یابی دفاعی ایران را هدف گرفته‌اند. و اگر سردار سلیمانی را ترور می‌کنند یا سرداران نظامی ایران را در روزهای اول حمله اسرائیل به خاک وطن از پای در می‌آورند آماده‌اند که به هر کار دیگری هم دست بزنند تا ایران از نظر دفاعی قدرت پیدا نکند.

غرب در دوران ترامپ اول و دوره جدید ترامپ نشان داده است که از دوران جنگ سرد و نگرانی‌هایش از اردوی چپ شوروی و روسیه بعد از آن برگذشته و اینک در یک حرکت ارتجاعی به دوره استعمار قدیم بازگشته است. آنچه در غزه اتفاق می‌افتد شاهد روشن این چرخش است. حمله اسرائیل به ایران و سپس به قطر نیز شواهد دیگر آن است.

در چنین بزنگاهی، یک دولت بیدار راه و چاه را از هم تشخیص می‌دهد و با بهترین ابتکارها حرکت می‌کند تا از مخمصه ترامپیسم و استعمار نو غربی خود را با کمترین آسیب حفظ کند و براندازی را هم که صورت مطلوب استعمار نو برای وطن ماست منفعل و ناممکن سازد. اما چنین چیزی دیده نمی شود. چرا؟ به نظر من، مساله اصلی آن گره گفتمانی در ذهن و زبان و عمل و اقدام رهبری انقلاب و هواداران اوست. قدرت قانونی در اختیار آنهاست و از آن حداکثر استفاده را می‌برند تا نشان دهند انزواطلبی و گریز از مذاکره بهترین راه‌حل است.

 

مذاکره با ترامپ که با منافع اسرائیل گره خورده آسان نیست. اما غیرممکن نیست. اگر دولت بیداری وجود داشته باشد. اما این دولت بیش از آن که نماینده ملت و مطالبات آن باشد کارگزار ولایت است. و گره اصلی همانجاست. روحیه استعماری آمریکا انکارناشدنی است. اما روحیه مذاکره‌گریزی و ترجیح بن‌بست سیاست خارجی بر گشایش مسیر دیپلماسی هم واقعیت دارد.

مذاکره با ترامپ که با منافع اسرائیل گره خورده آسان نیست. اما غیرممکن نیست. اگر دولت بیداری وجود داشته باشد. اما این دولت بیش از آن که نماینده ملت و مطالبات آن باشد کارگزار ولایت است. و گره اصلی همانجاست. روحیه استعماری آمریکا انکارناشدنی است. اما روحیه مذاکره‌گریزی و ترجیح بن‌بست سیاست خارجی بر گشایش مسیر دیپلماسی هم واقعیت دارد. نظام سیاسی در ایران از بحران تغذیه می‌کند تا به بقای خود ادامه دهد. در محاسبات این نظام منافع ملی جایی ندارد. محاسبات بر اساس ایدئولوژی انزوا انجام می‌شود. زیرا هر نوع تغییر در این ایدئولوژی به معنای پایان حیات جمهوری اسلامی است چنانکه تا امروز شناخته‌ایم. بنابرین، سیاست خارجی به ابزاری برای گروگان گرفتن منافع ملی تبدیل شده است.

تا امروز اپوزیسیون داخلی و خارجی ایران کم‌کاری بسیار داشته است. در حل بسیاری از مسائل ملی فاقد ابتکار بوده است. بلندترین صدا در خارج اتکای دوباره به بیگانه است. بلندترین صدا در داخل تداوم انزوا و استصواب و تکیه به خودی‌ها و حفظ قلعه قدرت است -و تازه صدای استعفا استعفا در مقابل پزشکیان هم بلند شده است. شاید تعلیق اختیاری غنی‌سازی که پیشنهاد مشخص اپوزیسیون داخلی بود می‌توانست راهی به دهی باشد. اما هر راهی که به دهی برسد از نظر انزواطلبان ناپسند است. بوی سازش می‌دهد. سیاست انتحاری-استصوابی آنها را به خطر می‌اندازد.

امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز داریم به طراحی یک سیاست خارجی تازه بیندیشیم که منافع ملی در آن اساس باشد و بتواند پاسخی در قبال استعمار نو ارائه کند. بدون طرحی تازه، هاویه براندازی و جنگ و آشوب و ارتجاع و فاشیسم سکولار در انتظار ماست. تنها امیدی که باقی مانده است آن است که نومیدی مطلق از ولایت و حاکمیت اقلیت ممکن است راه تازه‌ای باز کند. راهی برای دگرگونی از داخل کشور و به دست نیروهایی که به ایران و بقای آن و آبادی آن تعهد دارند و کارگزار بیگانه نیستند. اما گره ماجرا در آن است که امروز کمتر کسی در داخل محل اعتماد عمومی است چندان که قادر باشد طرحی نو دراندازد و بسیج همگانی ایجاد کند. در خارج وضع بدتر است. سیاست انتحاری در داخل و خارج حرف اول را می زند. در این میانه، گرایش به دخالت بیگانه قوت یافته است. یعنی جانشینی یک سیاست انتحاری به جای سیاست انتحاری دیگر. و این خطری است که آینده ایران را تهدید می‌کند.

آیا آن همدلی و همبستگی عمومی که در جریان تجاوز اسرائیل به خاک وطن دیدیم رهبران و نخبگان متناسب خود را ایجاد خواهد کرد تا ما از این بن بست بیرون آییم؟ آنگاه سوال بعدی این خواهد بود که این رهبران و نخبگان بدون دسترسی به سرای قدرت چگونه ممکن است موفق شوند؟ چشم انداز چنین مسیری می‌گوید زلزله‌ای در ارکان نظام در راه است.

——————–

*با سپاس از دانشور عزیز سعید برزین که پیشنویس این یادداشت را خواند و با نقد و نظر خود به معانی و بیان متن کمک کرد.

به اشتراک بگذارید:

مطالب مرتبط

ایران چه راهی برای گریز از بن‌بست هسته‌ای و تحریم‌ها دارد؟

تابستان و خاموشی‌های پیاپی در حالی به پایان رسید که ایران در یکی از حساس‌ترین لحظه‌های تاریخ این چند دهه خود به‌سرمی‌برد. تحریم‌های سازمان ملل بازگشته است، پرونده هسته‌ای به بن‌بست خورده، ایالات متحده برای تسلیم ایران فشار می‌آورد و تهدید اسرائیل و نگرانی از وقوع جنگ دوباره اوج گرفته است.

پزشکیان در هرمزگان؛ وعده‌های بزرگ، ابهام‌های بزرگ‌تر

سخنان پزشکیان در هرمزگان ترکیبی از تشخیص‌های درست و وعده‌های کلان، بدون چشم‌انداز عملی بود. در سایه‌ تحریم‌های فزاینده و بحران معیشت، طرح‌هایی چون انتقال پایتخت و کوچ صنایع، نشان از بی‌اعتنایی به اولویت‌ها و شعاری به نظر می‌رسند.

بازگشت تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران؛ گفت‌وگو با منصور فرهنگ در برنامه دیدگاه‌ها

بازگشت تحریم‌های پیشابرجامی از مسیر فعال‌سازی مکانیسم ماشه، همراه با نشانه‌هایی از نزدیکی مواضع ایران با روسیه و چین، چشم‌انداز پیچیده‌ای را برای سیاست خارجی کشور رقم زده است. همزمان، آینده روابط تهران با آمریکا و سه کشور اروپایی آلمان، بریتانیا و فرانسه به پرسشی کلیدی بدل شده که نه تنها سرنوشت سیاست خارجی ایران، بلکه معادلات داخلی و حتی کشمکش‌های جناحی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

دیدگاه

ایران گروگان سیاست خارجی انزواطلب

امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز داریم به طراحی یک سیاست خارجی تازه بیندیشیم که منافع ملی در آن اساس باشد و بتواند پاسخی در قبال استعمار نو ارائه کند.